من عاشقِ نوشتنم. یعنی می شود گفت می نویسم تا زنده بمانم.

   من از دلِ یک منجلابِ سیاه و متعفن می آیم. برای من ننوشتن یعنی رکود، یعنی فاسد شدن، یعنی پایان...

روزهایی را به زنده مانی و مرده گانی گذرانده ام که هنوز پس از گذشت مدتهای مدید، تالم و سوزشِ تاول هایش را با خودم دارم...

هنوز طنینِ شومِ زنجموره هایِ آن ایام در سرم شعله ور است...

من نجات یافته ی شفاخانه ی واژگانم...