اتفاقِ خوبِ شماره یکم:
دیروز تونستم کلی وقت بذارم، تو خودم غرق بشم و تو دنیای کلمات ورجه
وورجه کنم.
چرا؟ من عاشقِ خوندن و نوشتن و زبان یاد گرفتن و کلا وَر رفتن با کلمات هستم.
منبع انرژیِ من انگار تو دلِ واژه ها مخفیه. هر روز باید وقت بذارم واسه رمز گشایی
این صندوقچه ی اسرار آمیز تا بتونم آرامش و امنیت خودم رو از توش دربیارم. با
کلمات که هستم آروم و صبور و بی دغدغه هستم. خدا رو هزاران بار شاکرم بخاطر اینهمه
لطف و موهبت.
اتفاقِ خوبِ شماره دوم:
با آبجی و مامان نشستیم و سه تایی چایی و عصرونه خوردیم گپ زدیم و شارژ شدیم.
چرا؟ چون هیچی بیشتر از هم نشینی با عزیزترین هام به من آرامش و امنیت نمیده.
خدایا ازت ممنونم که تا این سن من رو از برکت و نعمت وجود خانه و خانواده برخوردار
کرد. آرزو می کنم بتونم این حس های خوب رو تو زندگی بقیه ی آدمهای این دنیا هم خلق
کنم و ببینم.
اتفاقِ خوبِ شماره سوم:
با همسر جان کلی حرفهای عمیق و حال خوب کن زدیم.
چرا؟ صحبت کردن با یار منو عمیقا پر از آرامش و امنیت میکنه. زندگی کنارش
برام یه معجزه ست. خدایا ازت ممنونم به خاطر این نعمت بی مثل و مانند.