بعضی ها آنچنان مقربِ بارگاهِ دلت می شوند که یک نظر نگاهشان می شود جوازِ اکران بدون ممیزیِ داستانت...


آرام و بی دغدغه کنارشان می نشینی و خودِ واقعی ات را بی واهمه پلِی می کنی. نگران نیستی که نکند اینجا را ببیند یا نکند از آنجایش خوشش نیاید!

دیگر نگرانِ هیچ صحنه ی نا مناسب یا زشتی نیستی.


او آرام نشسته  و نظاره گرِ قصه ی توست . حتی اگر خوشش نیاید تو را خاموش نمی کند.


به پایان که رسیدی سخت در آغوش می فشاردت و آهسته در گوشَت زمزمه می کند: می فهممت جانانم...