فرانسیس میگه ...

مطالعه آدمی را کامل می‌کند؛

گفت‌وگو آدمی را آماده می‌کند،

و نوشتن آدمی را آدم می‌کند.

-کتاب جستارها، اثر فرانسیس بیکن

 

 

یادم باشه که کامل بودن چیزی نیست که من واسه خاطرش اینجام. یادم باشه من حق دارم اشتباه کنم، ناقص و بد باشم. اگه بد بودن بد بود که بدی وجود نداشت. به نظرِ من بد بودن (نه به معنای آزار آدمها) به معنای اشتباهی بودن هیچ ایرادی نداره. من از همون روزی که به این دنیا اومدم انگار اشتباهی بودم. تو این دنیایی که خیلی چیزایِ اشتباهی(به نظرِ من مثلا تعقل) وجود داره اگه کسی پیدا شد و خواست بهت بگه این جای کارت اشتباست و فلان جاش خرابه باید با مشت بری سمتِ دندوناش تا یاد بگیره خرابی یعنی چی؟ این تویی که باید به خودت اجازه ی بد بودن بدی همونطور که مدام با چوب بالا سرش وایسادی و ازش توقع ایده آل بودن داری. بله عزیزم یادت باشه اشتباه بودن لازمه...باید اشتباهی بوده باشی تا راهِ درست بودن رو پیدا کرده باشی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به چند عدد لاوِر نیازمندیم

*یادم باشه گم شدن همیشه بد نیست. یادم باشه یه وقتایی تا گم نشی نمیتونی خودتو پیدا کنی. یادم باشه همیشه راهی وجود داره واسه پیدا شدن.

 

 

*یادم باشه فاصله ی من با مرگ کاملا نامشخصه ... شاید خیلی دور ، شاید خیلی نزدیک...

 

*یادم باشه لحظه ها رو زندگی کنم. این روزها دارم کم کم با مفهومِ لحظه ها رو زندگی کردن خو می گیرم و عادت می کنم. دارم یاد می گیرم لحظه هامو چطور با کیفیت و آروم زندگی کنم.

 

*یادم باشه دو شب پیش  یار این جمله از دالایی لاما رو واسم خوند:

 “The plain fact is that the planet does not need more successful people. But it does desperately need more peacemakers, healers, restorers, storytellers, and lovers of every kind."

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

همسر، همقدم، همراه

اتفاقِ خوبِ شماره یک:

دیشب با همسر جان رفتیم سینما فیلمِ "ساعتِ 5 عصر"

چرا: هر لحظه کنارش، به هر بهانه ای که باشه، بهانه ایه برا من که در کنارش نفس بکشم.

 

اتفاقِ خوبِ شماره دو:

همسر جان دوتا روسری به مناسبت روزِ دختر بهم هدیه داد. یه دونه هم واسه آبجیم گرفته بود.

چرا؟ مردی اینچنین فقط و فقط در افسانه ای دور و  خیالی، می زیسته .

 

اتفاقِ خوبِ شماره سه:

با همسر راه رفتیم و گپ زدیم.

چرا؟لذت همقدم شدن باهاش بی نظیره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مرگ در همین حوالی پرسه میزند


*یادم باشه وقتی میخوام فیلم ببینم یا کتابی رو بخونم، به هیچ وجه سراغِ نظراتِ آدمهای دیگه نرم. ممکنه آدمی باشه که خیلی از طرز فکرهاشو قبول داشته باشی، اما وقتِ فیلم دیدن باهم تفاوت سلیقه داشته باشین. کلا من دقت کردم وقتی قراره کاری رو انجام بدم دیگران فقط از حیثِ تجاربِ خودشون میتونن به من اطلاعات بدن اما مطلقا نمیتونن راهکارِ مناسبِ من رو برام تجویز کنن. تنها کسی که میتونه این کار رو واسه من انجام بده فقط و فقط منم. به نظرِ من کسی که از محتویاتِ درون ذهنِ من مطلع نیست صلاحیت نداره که بخواد برام نسخه بپیچه.

 

*یادم باشه فکر کردن به نگرانی هایی که هنوز نیومدن و ممکنه هر گز نیان جز هدر دادنِ انرژی و زمانم هیچ دستاوردِ دیگه ای واسم نداره. یادم باشه تصور کردن بدترین حالتِ ممکن یکی از تمایلاتِ ذهنی ای هست که من دارم و تا جایی که می تونم باید واسه قوی کردنش در جهتِ مثبت تلاش کنم. یادم باشه همیشه در اکنون و اینجا زندگی کنم. یادم باشه گذشته تجربه هاش رو گذاشته و از من گذشته . یادم باشه آینده هست که من رو سوپرایز کنه و بشه چاشنی و نمکِ زندگیم، هست که بشه مایه ی تنوع. آینده ای که بخواد حدس زده بشه یا پیش بینی بشه دیگه سوپرایزِ خودش رو از دست میده. کمی اجازه بده آینده با جریانِ خودش رخ نمایی کنه. یادت باشه مرگ در همین حوالی پرسه میزنه. یادت باشه طوری زندگی کنه که وقتِ سر رسیدنش دلت خالی باشه از حسرت و اندوه نزیسته هات....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نعمتِ کلمات

اتفاقِ خوبِ شماره یک:

مامان برامون ناهار ماکارونی با فلفل دلمه ای پخته بود.

چرا؟ مامانم هنوز کنارم داره نفس میکشه. من دخترِ زنی هستم که هیچوقت کسی براش مادری نکرد، اما خودش بهترین مادرِ دنیا شد...

 

اتفاقِ خوبِ شماره دو:

با پدر و مادر و همسر رفتیم زمرد واسه شام.

چرا؟ ما یک خانواده ایم. عشق و محبت هنوز هست.

 

اتفاقِ خوبِ شماره سه:

وبلاگ نویسی داره بهم روح می بخشه.

چرا؟ نوشتن من رو داره زنده می کنه. از خدا ممنونم بخاطر نعمتِ کلمات...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هدف

*یادم باشه وقتی عصبی و پرخاشگر هستم دهنم رو ببندم.

در مواقع عصبانیت هر کلمه ای که از دهان خارج بشه میشه مایه ی پشیمونی و حسرت.

 

*یادم باشه مرگ از نَفَس هم بهم نزدیک تره. یادم باشه هر روز رو پُر زندگی کنم.یادم باشه پول و ثروتی رو که دارم استفاده کنم، ازش لذت ببرم و باهاش خیر برسونم.

 

*یادم باشه واسه زندگیم هدف داشته باشم و لیستِ اهدافم رو ماه به ماه بررسی و ارزیابی کنم. یادم باشه هدفِ طولانی مدت و هدفهای کوتاه مدت داشته باشم. یادم باشه موفقیت حاصل از هدفهای کوتاه مدت، برام میشن سوختِ راه. یادم باشه هدفهام دقیق و شفاف نوشته بشن. یادم باشه نداشتنِ هدف منو دیوانه می کنه و باعث میشه عینهو ارواحِ سرگردون آواره ی کوچه پس کوچه های این دنیا بشم. یادم باشه باید و باید و باید چشم انداز داشته باشم. یادم باشه یه بخشی از روز رو  واسه تصویرسازی ذهنیِ رسیدن به هدفم، رویاپردازی و خیال بافی کنم. شاید باورت نشه اما من از همین امروز هدفم رو تحقق یافته حس می کنم. نوشتن و نوشتن و نوشتن...و من هر چی از نوشتن بگم کم گفتم و گزیده گفتم. دنیا دنیا عشق، دنیا دنیا حرف ناگفته تو دلم دارم که تا روزِ رفتنم از این دنیا می گم و میگم و می گم. امروز تصمیم دارم بشینم و اهدافم رو کمی بررسی کنم و  بیشتر بهشون سر و سامون بدم. خدایا ازت ممنونم بخاطرِ نعمت نوشتن. خدایا ازت ممنونم بابت این داروی ازلی و ابدی. خدایا ازت ممنونم. این روزها وبلاگ می نویسم و حالم از هر زمانِ دیگه ای بهتر و شاد تره. خدایا ازتو و کائناتت هزاران بار سپاسگذارم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خونه کجاست؟

اتفاقِ خوبِ شمار یک:

با یار رفتیم چمران قدم زنی و لاومیکینگ

چرا؟؟؟؟؟ مگه از این بهتر هم داریم آخه؟

 

اتفاقِ خوبِ شمار دو:

رفتیم بیمارستان ملاقات خانواده ی مصطفی.

چرا؟ حضورِ خالی و بیکلام گاهی میتونه تسلی بخش باشه.

 

اتفاقِ خوبِ شمار سه:

شب برگشتم خونه.

چرا؟ خونه دارم، پدر، مادر، خواهر و برادر. خونه خوبه. خونه جاییه که کسی منتظرت باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اکسپایری دِیت

*یادم باشه آدمها خیلی غیرمنتظره و خیلی سوپرایزانه اکسپایر میشن. یادم باشه مهربون باشم، ظلم نکنم، بخل نورزم، بی رحم نباشم، دست بگیرم، سبب خیر باشم نه عاملِ شر، در حدِ توانم کمک کنم، خوش زبان باشم، خوش رفتار و حمایتگر باشم، محرم حریم دل باشم، اگه خیر ندارم شر نرسونم، زبونم رو در جهت خیر و نیکی بچرخونم، باهاشون طوری رفتار کنم که دوست دارم باهام رفتار بشه، عشق بورزم، دگرخواه باشم...

یادم باشه آدمها و ارتباط باهاشون ارزشمندترین بخشِ زندگیِ منه. یادم باشه حواسم به ارزشمندترین بخشِ زندگیم باشه.

 

*یادم باشه نمی تونم همه ی کتابهای دنیا رو با هم بخونم. یادم باشه من هر چقدر هم که بال بال بزنم و حرص بخورم و واسه بیشتر دونستن و بهتر شدن تلاش کنم باز هم دنیا رو در حالی ترک میکنم که میلیاردها کتاب رو نخوندم، میلیونها موضوع در حیطه ی انسان شناسی که هیچ بلکه  هزاران موضوعِ دیگه هم هست که نخواهم دونست. پس بهتر نیست یه کتاب رو بردارم و از لذت خوندنش به خلسه فرو برم؟ بهتر نیست کمال طلبیم رو چال کنم و راحت تو لذت خوندن یه صفحه کتاب غرق بشم؟ پس بهتر نیس به خودم این رو یاداوری کنم و دنبالِ خوندنِ همه ی کتابای یه نویسنده نباشم؟ بهتر نیست از داستایوسکی جنایت و مکافات رو بخونم و از ژوزه ساراماگو کوری رو؟ بهتر نیست انقدر همه طلب و همه خواه نباشم؟ آره دخترکِ نازنینم بهتره، قطعا بهتره. آروم و راحت باش. آروم یه کتاب رو بردار و طوری بخونش که انگار تنها کتابیه که تو این دنیاست، که انگار هیچ کتابِ دیگه ای قرار نیست به دستت برسه و قراره تا آخر عمر فقط همین رو بخونی و یاد بگیری. این مساله تو زمینه های دیگه هم مصداق داره عزیزم. حواست رو چارچشمی جمع کن خانومم...یادت باشه من خیلی دوسِت دارمJ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من خوشبختم.

اتفاقِ خوبِ شماره یکم:

دیروز تونستم کلی وقت بذارم، تو خودم غرق بشم و تو دنیای کلمات ورجه وورجه کنم.

چرا؟ من عاشقِ خوندن و نوشتن و زبان یاد گرفتن و کلا وَر رفتن با کلمات هستم. منبع انرژیِ من انگار تو دلِ واژه ها مخفیه. هر روز باید وقت بذارم واسه رمز گشایی این صندوقچه ی اسرار آمیز تا بتونم آرامش و امنیت خودم رو از توش دربیارم. با کلمات که هستم آروم و صبور و بی دغدغه هستم. خدا رو هزاران بار شاکرم بخاطر اینهمه لطف و موهبت.

 

اتفاقِ خوبِ شماره دوم:

با آبجی و مامان نشستیم و سه تایی چایی و عصرونه خوردیم گپ زدیم و شارژ شدیم.

چرا؟ چون هیچی بیشتر از هم نشینی با عزیزترین هام به من آرامش و امنیت نمیده. خدایا ازت ممنونم که تا این سن من رو از برکت و نعمت وجود خانه و خانواده برخوردار کرد. آرزو می کنم بتونم این حس های خوب رو تو زندگی بقیه ی آدمهای این دنیا هم خلق کنم و ببینم.

 

اتفاقِ خوبِ شماره سوم:

با همسر جان کلی حرفهای عمیق و حال خوب کن زدیم.

چرا؟ صحبت کردن با یار منو عمیقا پر از آرامش و امنیت میکنه. زندگی کنارش برام یه  معجزه ست. خدایا ازت ممنونم به خاطر این نعمت بی مثل و مانند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تاثیرگزاری مثبت چاشنیِ زندگی ام باشد

*یادم باشه تو مقوله ی تصمیم گیری نمیشه گفت آدمها باید فلان کنن و چنان کنن و من نمیتونم و در مقامی نیستم که بخوام بگم کی چه کار کنه بهتره یا بدتره!

یادم باشه هر کسی طبق شرایط و موقعیت خاصِ خودش اقدام به تصمیم گیری میکنه.
یادم باشه در بابِ اتخاذِ تصمیم، جسورانه بودن، شجاعانه بودن یا قدرتمندانه بودن ملاک نیست بلکه اینها همه یه سری صفاتِ غریزی هستن که سگ و گربه هم دارن. نکته ای که در تصمیم گیری حائزِ اهمیته، درست بودن یا نادرست بودنِ تصمیمه. اینکه من با تصمیمم چقدر می تونم به بهتر شدنِ زندگی خودم و دیگران کمک کنم.
یادم باشه ما تصمیمی رو اتخاذ میکنیم که بهمون کمک کنه رو زندگیِ شخصیمون کنترلِ بیشتری به دست بیاریم. حالا ممکنه تصمیمی که من گرفتم واسه شخصِ دیگه ای باعث از دست دادن کنترل بشه. پس خوبه چراییِ تصمیماتم رو دقیق و صریح بدونم.
یادم باشه تصمیماتم از سر آگاهی و هوشمندانه باشن. یادم باشه تا جایی که میتونم قدرت تحلیل و تصمیم گیریم رو قوی کنیم.

 پس نوشت: وقتی در  حالِ تصمیم گیری هستم باید هوشمندانه تحلیل کنم که انتخاب این تصمیم علاوه بر زندگیِ خودم چه تاثیراتی میتونه بر زندگی آدمهای اطرافم و کلاً آدمهای این دنیا داشته باشه. خوبه که تو تصمیم گیری هام از بالا نگاه کنم، نگرشِ تاثیرگزاری داشته باشم  و دنیا و آدمها رو هم لحاظ کنم.

 

*یادم باشه ما تو زندگیِ آدمهای اطرافمون تاثیر گذار هستیم. وقتی میبینی دو تا از دوستات دارن از هم طلاق می گیرن میتونی خیلی آسون واسشون تاسف بخوری و بعد از گفتنِ یه آخی از کنارشون بگذری یا راه دیگه اینکه میتونی بری پیششون، زور بزنی و التماس کنی تا باهات حرف بزنن مگر کاری از دستت بربیاد. یادم باشه یه رفتار هر چقدر در ظاهر کم اهمیت می تونه زندگی شخصی بلکه اجتماعی رو دگرگون کنه. یادم باشه هر روز از ذهنم بخوام به من کمک کنه تا بتونم تو زندگیِ آدمهای اطرافم تاثیر مثبت داشته باشم. یادم باشه  تو زندگی آدمها موثرم. یادم باشه رفتار کُلیم رو در جهت خیررسانی به مردم و موجوداتِ این دنیا برنامه ریزی کنم. یادم باشه تنها خیر و خوبی و محبته که می مونه.

 

*یادم باشه هر وقت که یکی از هدفهای مهمم رو روی کاغذ نوشتم و یه گوشه قایم کردم بهش رسیدم. یه روزی آرزو داشتم جذابترین دختر دنیای باشم به لطف نوشتن این اتفاق افتاد. یه روز تصمیم گرفتم ازدواج کنم به لطف نوشتن این اتفاق در مهلتی که واسه خودم مقرر کرده بودم شد. من به نوشتن ایمان دارم دخترکِ یکی یکدانه ی من.

این روزها تصمیم گرفتم یک نویسنده و بلاگرِ حرفه ای بشم. تصمیم گرفتم کتاب داشته باشم. تصمیم گرفتم مخاطب پروپا قرص داشته باشم. تصمیم گرفتم بهترین همسرِ دنیا برای شوهرم و بهترین دختر و خواهر دنیا برای پدر و مادر و خواهر و برادرم باشم. تصمیم گرفتم تو رابطه های دوستی رفیق ترین همراه برا دوستم باشم. تصمیم گرفتم کارامد ترین و صادق ترین کارمند برای مدیرم و حمایتگرترین همکار واسه همکارام باشم. و برای تبدیل شدن به هر کدوم از اینها نیاز هست که یه کارهایی انجام بدم و قدمهایی بردارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰